سقــــــــــــوط آزاد
سرمایه هر کس به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد
فروردین ۰۵، ۱۳۹۱
مرداد ۱۵، ۱۳۹۰
مرداد ۰۵، ۱۳۹۰
تیر ۳۰، ۱۳۹۰
خرداد ۲۴، ۱۳۹۰
مهر ۲۸، ۱۳۸۷
درحالیکه رزیدنتای سال یک و دو مدتی یه که در خواب ناز به سر می برن، خسته و گیج از یه کشیک سنگین، پشت میز اورژانس زنان نشستم،
GCS
ام رو به افته و خداخدا می کنم که این وقت شب – و تا صبح – کسی دچار
Labor pain, Rupture of membrane,…
نشه یا به سرش نزنه که ساعت دو نصفه شب بدون اینکه مشکل خاصی داشته باشه بیاد و بگه من از وقت زایمانم گذشته!! که در همین ضمن دو نفر از در میان تو...
بیمار خانم 17 ساله ایه که سه شب پیش ازدواج کرده، تو این مدت سه بار
Coitus
داشته که آخرین بارش دیشب بوده و در حال حاضر با
Severe vaginal bleeding
مراجعه کرده. چندتا سوال دیگه ازش می پرسم و بعد رزیدنت سال یک رو بیدار می کنم. اونم چند سوال تکمیلی می پرسه و در پاسخ به کنجکاوی من در مورد علت، احتمال سقط رو مطرح می کنه!! از بیمار می پرسم قبل از ازدواج هم رابطه ج*** داشتی؟ میگه منظورت دقیقا چه جور رابطه ایه؟! و من میمونم که چه طور بهش بفهونم منظورمو...
رزیدنت سال دو بعد از معاینه تشخیص پارگی واژن میده و با توجه به عدم ثبات وضعیت همودینامیک، بیمار به طور اورژانسی به اتاق عمل منتقل میشه...
صبح بعد از کلی پرس و جو کاشف به عمل اومدیم که کل جدار واژن تا دهانه ی سرویکس پاره بوده!!!
مهر ۰۵، ۱۳۸۷
بستری کردن 12 مریض در عرض 6 ساعتی که تو اورژانس بودم، 5 زایمان طبیعی، 3 سزارین و 1 مورد سقط تو بلوک زایمان و فقط 45 دقیقه خواب... خلاصه اینکه بسی خوش گذشت.
پ.ن:
- زمان به شدت کند میگذشت، انگار عقربه های ساعت هم هنگ کرده بودن
- خیلی احمقانه س که تو یه شبه و با یه امتحان پره اینترنی که صرفا اطلاعات تئوری تو رو می سنجه از استاجری که تو بیمارستان دست به سیاه و سفید نمی زنه - و تو خیلی موارد اصلا حق نداره دست بزنه - تبدیل میشی به اینترنی که باید همه کار بلد باشه و علاوه بر اون با سرعت همه ی کارا رو انجام بده
- خدا رو شکر که بخش زنان رو همزمان با ورود رزیدنتای جدید برداشتم وگرنه حتما تو این 2 ماه له میشدم
مهر ۰۲، ۱۳۸۷
اونجور که از شواهد برمیومد، تو بخش زنان بیش از این که بریم بیمارستان، آفیم! در حدود 20 روز!!! باور کردنش مشکله! این از طرفی عالیه چون مجبور نیستی هر روز اون مسیر وحشتناک شوش و بیمارستان مهدیه رو تجربه کنی و از طرفی این نگرانی رو القا می کنه که پس کی میخوای کار یاد بگیری؟! با 4 بار درمانگاه رفتن تو یکماه، اونقدر که باید تجربه کسب می کنی؟ از طرفی با خودم میگم شاید این فکرا، حساسیت های اول اینترنی یه و بچه مثبت بازی! حالا باید دید اصلا اینا با این برنامه ی ما کنار میان و امکان اینقدر از زیر کار در رفتن در عمل وجود داره یا نه؟
الهی!
نظر خود بر ما مدام کن.
مهر ۰۱، ۱۳۸۷
احساس مبهم و گنگی دارم، ترس، اضطراب، استرس... نمی دونم اسمشو چی میشه گذاشت؟ اغلب واسه شروع هر کار جدید، به خصوص اگه جزئیات اون کار کاملا برام روشن نباشه، یه اینرسی وحشتناک دارم؛ تا جایی که می تونم به تاخیر میندازمش... و وقتی مجبور به شروعش میشم، همین احساس گنگ کلافه ام می کنه و بسته به اون کار تا مدتی مهمونمه.
الان در آغاز مسیری ام که یه عالمه علامت سوال و نقطه کور توش وجود داره برام، مسیر سخت و دشوار اینترنی
تیر ۱۷، ۱۳۸۷
تیر ۱۲، ۱۳۸۷
تیر ۰۸، ۱۳۸۷
تیر ۰۷، ۱۳۸۷
تیر ۰۴، ۱۳۸۷
خرداد ۰۸، ۱۳۸۷
بین رزیدنتا یا حتی اساتیدی که از اول استاژری تا حالا داشتیم، این دکتر ع.ف یه چیز دیگه س!! خیلی ویژگی های خاص داره که متمایزش می کنه از بقیه. معدن انرژی یه، یه جور شیطنتای خاصم داره که بیشتر مخصوص استاژراس تا رزیدنتا! اما چیزی که بیشتر از همه واسم مهمه نوع برخوردش با بیماراس که کاملا متفاوته؛ بیمارو اول از زاویه دید یه انسان نگاه می کنه تا بیمار، چیزی که تو جامعه پزشکی امروز گم شدس تقریبا؛ متاسفانه البته. اما دکتر ع.ف کاملا واسه مریض وقت میذاره، توضیح میده واسش... از اونجایی که پوست هم قبول شده، معلومه حسابی درسخونم بوده خب
خلاصه این که بسی غبطه خوردیم به این بشر
خرداد ۰۶، ۱۳۸۷
خرداد ۰۲، ۱۳۸۷
اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۷
اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۷
آبان ۱۳، ۱۳۸۶
شهریور ۲۴، ۱۳۸۶
تیر ۰۲، ۱۳۸۶
فصل در پی فصل
بازگردم